خواب

ساخت وبلاگ
دوشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 16:41 توسط سمیرا |  از امروز اکرم رفته بیمارستان برای تزریق و تا حداقل دو روز نمیاد. من هستم و دو تا پسرها. اکرم نگران بود که من تنهایی می تونم از پسشون بربیام! گفتم بهش من مادر دوتایی اون ها هستم و چیزی نیست که نتونم. در واقع لذت بخش هم هست. دراز کشیدیم کنار هم در حالی که هر کدوم یک طرفم بودند. بهشون غذا دادم، امید رو وادار کردم تا مشق هاش رو بنویسه و جالبه که نوشت بدون دردسر. من مادر خوبی می شدم اگر فرصتش رو به خودم می دادم و محمد این قدر ناپدری بدی نبود. حتی الان هم از راه دور میره روی اعصابم. زنگ می‌زنه و توقعات نابه‌جا و خودخواهانه‌ای داره. ای کاش ناپدری خوبی بود تا امید هم با ما بود ولی خوب کی همه چیز کامل بوده تو این دنیا. به محمد می‌گفتم این دنیا کامل نیست. وقتی می‌خوری چاق میشی، وقتی عاشق اینی که به پهلو بخوابی خط های صورتت عمیق می‌شه و همین جوریه دیگه! دنیا مثل الاکلنگه.حیف. خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 21:47

سه شنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 6:43 توسط سمیرا این ایده نوشتن وبلاگ چقدر برای من فراموش کار عالی بوده. مطالب چهار سال قبل رو می خوندم و می‌شه گفت تمام اون روزها و حرف رو فراموش کرده بودم. باورم نمیشه اون من بوده ام اصلا! خودم نمی نوشتم می‌زدم زیرش.امشب در حالی خوابیدم که امیر یک طرفم بود و امید سمت دیگه ام و کس دیگه ای نبود. فکر می کنم این اولین باره چنین اتفاقی افتاده. برای من، یک زن چهل ساله، کاملا نشون می‌ده که چقدر وابسته بار اومدم. امیر به من رفته. ترسو ‌‌‌و وابسته. وقتی دوتایی تنها هستیم حتی دستشویی یا آشپزخونه هم نمی‌تونم برم. دقیقا مثل یک دم بهم وصله و هرجا می‌رم دنباله و داره من رو می‌بوسه و قربون صدقه ام میره. چشم هاش کپی چشم های منه و من در حیرتم از این کپی ژنتیکی. وقتی بهم نگاه می‌کنه انگار خودمم که چهارسالم شده و داره نگاهم می‌کنه. برعکس امید که تو بچگی اش همش سرکار بودم و عادت به بودن من نداشت و آخر هفته ها هم که خونه بودم پیش باباش بود، به لطف بازنشستگی امیر از صبح که چشم باز می‌کنه من رو می‌بینه تا شب که محکم تو بغلم می‌خوابه. امید و امیر هر دو پسرهای من هستند، اما با دو سیستم متفاوت در حال بزرگ شدنند. امید مستقل و بدون وابستگی و بدون پدر، امیر وابسته و با پدر و مادری بازنشسته که ۷/۲۴ جلو چشمش هستند. امیدوارم در آینده امید بتونه برادر بزرگتر مسئولی برای این فندق سیاه باشه. خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 58 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 21:47

۱.میگرن من رو رها نمی کنه،محمد هم رفقاش رو.۲. مدت های طولانیه که اطرافیانم ارزش مکانی و قلبی خودشون رو برام از دست داده اند، حالا اطرافیان من به صورت جعبه ابزار هستند و این ارتباط ابزاری دو طرفه است, اما چون از دید اون ها به زندگی نگاه نمی کنم، این قسمتش مهم نیست. حالا من وسط یه جعبه ابزارم که بهشون عادت کردم و البته که کوچک هم هست. ابزارهای واقعی انتظاری ازت ندارن اما این جا چون خودمم هم ابزارم در نظر اون ها، پس خیلی ها رو حذف کردم. این جوریه که من یک دستگاه خودپرداز برای امید، یک راننده برای خواهرم، یک خدمتکار با خدمات متنوع برای محمد، یک ننه برای امیر، یک قرض الحسنه و عیب یاب گوشی برای خواهر دیگه ام، یک کارشناس تصادفات برای هر کی که تصادف کنه و ... هستم. اکرم خواهرم تنها کسیه که برام چای دارچین دم می کنه تا افسرده نشم، باهام تماس می گیره تا حالم رو بپرسه و نگران حال منه هست. در واقع فقط یک نفر هست که یک نفره. در حالی که به شدت از نظر اعتقادی و سلیقه ای در تضاد و گاهی دشمنی هستیم و این خواهرم تا قبل از تولد امید برام وجود نداشت! بودیم اما نبودیم. در واقع باز هم نیاز ما رو بهم متصل کرد.گویا هیچ چیز تو این دنیا کامل نیست. خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 76 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 12:29

هیچ وقت حوصله ام نگرفت فیلم منبع کد رو ببینم. دیروز از تی وی دیدم. به این فکر کردم که هر جا تو زندگیم که سر چند راهی تصمیم قرار گرفتم اگر تصمیم دیگه ای گرفته بودم، زندگی ام چه شکلی بود؟ یعنی ممکنه دنیاهایی موازی این دنیای من با اثرات اون تصمیم ها وجود داشته باشه؟مثلا اگر با پسری که دوستش داشتم ازدواج می کردم الان احتمالا یه بچه با چشم های سبز داشتم که اوتیسم شدید بود و من به این فکر می کردم که چرا تصمیم به بچه دار شدن گرفتم!روزی بهاری تو ۲۵ سالگی، با یه خواستگار تو پارک لاله صحبت می کردم. ازم سوالی پرسید که تا حالا بهش فکر نکرده بودم. بهم گفت پلن تو برای زندگیت چیه؟من تازه دارم به اهمیت پلن و برنامه برای زندگی پی می برم. آره. همیشه برام برنامه ریخته شده بود. اما حالا پلن دارم و این مثل داشتن نقشه وسط اقیانوس آرامه که بی نهایت مسیر برای انتخاب هست.اولین برنامه ام اینه که دیگه بچه ممنوع.دومی اینه که تا امیر آدم بشه و بتونم برنامه بریزم برای زندگیم، با پرایس اکشن مشغول خواهم بود.سومی اومدن خواهرم با امید به پیشمه یا رفتن من پیش اون ها تا بتونم باز پیش پسرم باشم و البته در زمانم صرفه جویی بشه.چهارمی اینه که درس بخونم وقتی بچه هام مدرسه رفتن جفتشون. میخوام کنکور بدم و تو رشته ژنتیک تحصیل کنم. تو چهل و پنج سالگی کنکور دادن ابلهانه به نظر میرسه.فکر می‌کنم این پلن ۱۰ سال آینده من تو زندگی واقعی و بیرونی منه. البته که این ها برنامه های منه و واقعیت همیشه یه جور دیگه بوده.تو سفر درونی من نمی تونم پلنی بچینم جز این که فکر کنم و بخوام که بهم لطفی بشه. شاید به من هم نگاهی شد! شاید عاشق شدم. شاید تونستم راهی رو پیدا کنم. شاید نجات پیدا کردم. خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 12:29

والپروات سدیم هم روی میگرن دیگه تاثیر نمیذاره. این سردرد کلافه و عصبیم کرده اما همیشه بهمن ماه رو اون قدر دوست داشته ام که نخوام با این چیزها خرابش کنم. یه آمپول کترولاک، یه شیاف دیکلوفناک و یه قرص ژلوفن باید ساکتش کنه. تو سکوت صبحگاه، صدای عقربه ی ساعت نیش میزنه بهم که سمیرا، آیا میشه که بشه؟ میشه که عاشق بشم ؟ میشه مفهوم عشق رو درک کنم؟ آیا در ژن های من، تقدیر من یا هر چی تجربه عشق نوشته شده؟ می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار این موهبت رسید ز میراث فطرتم.بله. تو این صبح ۳۹ سالگی هم عاشق نشدم هنوز. اگر نشد و بمیرم، هلاک شده ام خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 12:29